149: دخترم تو زیباترین هدیه خدا برای من شدی
جدیدا سعی میکنم به احساسات نازگلم بیشتر توجه کنم.مثلا امروز جومونگ میداد به اهنگ غمگین پخش شد و یهو اومد منو بغل کرد و بغض کرد و یه صدایی دراورد من بغلش کردم بوسش کردم همین ک سکانس و اهنگ عوض شد حالش خوب شد و منو بوس کرد و دووید رفت.
میخوام بهش یاد بدم هر حسی داشت برور بده ناراحتی خشم خوشحالی.من خیلی وقتا ناراحتیمو نمیتونستم بروز بدم شد تیرویید.خیلی بده.
من حتی ناراحتم باشم سعی میکنم با داد و فریاد خالی کنم خودمو حتی یبار یادمه با شوهرم دعوام شد خیلی شدید خیلی ناراحت بودم و ازش خواستم منو ببره یجا خلوت جیغ بزنم.چون نمیخواستم همسایه ها صدای دعوای مارو بشنون.رفتم اینقدر جیغ زدم یه اقا اومد کفت چیزی شده؟همسرم گفت نه باهمیم و خانوممه و...
چون خودش مقصر بود منو برد وگرنه اصلا نمیرفتیم و نمیبرد کلا تو زندگیمون من معمولا مقصر نیستم.فقط بحث ما از اول زندگی تاالان سر یک چیز بوده و از خدا میخوام بخاطر دخترم هیچوقت زندگیم از هم نپاشه .الهی آمین.
خلاصه که جدیدا اینقدر دخترم یهویی میاد مارو بغل میکنه بوس میکنه حرف میزنه البته نه کلمه بگه.ذوق مرگ میشم دوست داشتم همون لحظه توی دفترم مینوشتم براش ولی نمیذاره تا به خودکار ببینه دستم ازممیخواد.وبلاگم که گوشی بگیرم دستم باز میخواد یا اینقدر نق میزنه که اصلا نمیتونم تمرکز کنم.!!!