70 : بیا یه راهکار پیدا کن

دلیل اینکه همه دوست دارن بیان اینجا چیه؟

یکی اینکه دوتامون عضو خانواده های پرجمعیتیم.دوم اینکه دوتامون نمیخوایم دل کسی بشکنه وهر کسی میاد جز احترلم و پذیرایی ازما چیزی نمیبینه.

حالا راهکار چیه؟من در این رابطه با هرکسی صحبت کردم هیچ کسی بمن راهکار منطقی نداد.خودم باید اینجا فکر کنم حل کنم.

چیزایی که به ذهنم رسید چیا بود؟از این ببعد میخوام یادداشت کنم کی چندم اومده خونمون.من کی رفتم خونشون؟چون بالاخره هر رفتی آمدی داره.

به بعضیا مثل خانواده خودم زبانا بگم که رفتو امد گفتن هیچی یه طرفه نیست تا زرتو زرت پانشن بیان

69: کاش ببرید بیرون سرتونو از توکونم جدی میگم جون جدتون

68 : کمبود خواب...

دیشب انقدر خسته بودم بدون اینکه گوشیو ببرم اتاق خواب ساعت ۱۱خوابیدم تا۱۰البته شب چندبار پا شدم نازگلو شیر دادم.

ب هرحال کمخوابیم جبران شد.

این یاروم که همیشه این موقه میاد سبزی قرمه بفروشه داد میزنه ناز گل بیدار میشه.... پوووف

ارتباطات آدما باهم واقعا چیز پیچیده ایه. نمیدونی نیت بقیه چیه.شاید حواست نبلشه حتی با نیت خالص ی کاری کنی که درست نباشه بقیه برنجن.

67 : بعداز مدتها...

بدنم خیلی خستس هم جسمم هم روانم ...امشب همسر جان تو پذیرایی خوابش برد دیگه بیدارش نکردم.منم انقدر جسمم خسته بود اومدم اتاق شیر خشک و فلاکس اینارم اماده گذاشتم لباس زیرمم دراوردم تاب پوشیدم واقعا واقعا حس خوبی دارم انگار خستگی تنم داره درمیاد و من حسش میکنم.

چندتا تجربه مهم دارم پست بعدی مینویسم اما الان خستم میخوام بخوابم