142 : شوش وخرید
امروز دعوت بودیم باغ که جور نشد موند هفته بعد.دیشب تا چهار شب بیدارموندیم کیک پختیم اخرم قسمت مهمونی نشد قسمت چه کارها نمیکند...
صبح اول وقت رفتیم برای دختر خواهر شوهرم یه سرویس آرکوپال خریدیم برای کادوی تولد ۱۸سالگیش ۵۴۰۰.
بعد ازمدتهای خیییلی زیاد شاید میتونم بگم توی ده سال گذشته انقدر با یکیاحساس خوبی بهم دست میداد یجوری انگار یه درکمتقابل داریم از هم بله شاید عجیب باشه ولی من دیشب با خواهرشوهرم خیلی حال کردم کلا خوش گذشت بهم خودش خیلی اجتماعیه برخلاف دخترش.
اون روزی امکیکگرفتیمبردیمخونشون اخر سر به اسم اون عن چوچه ها فکنم درومده باید روشن کنم اونمماخریدیم!!!
امسال یجوری شروع شد که فقط و فقط برای اینو اون کادو خریدم.انقد تولد ومهمونی رفتیم فقط هرچی پول داشتم دادم کادو!!!
لحظه شماری میکنم برای تولدم و فقط منتظر به حرکتم که یکیشون یادش بره یا برام کادونخره یا سوپرایز نشم...پاره ان پاره.ینی برای هرکی کاری کردم انتظار دارما...